رضایی در شهر اِوَز استان فارس، پروژهای ابتکاری یعنی طرح «کوچه شادی» که طرحی کودکمحور در زمینه ترویج کتابخوانی بوده را راه انداخته است.
کوچه شادی نمونهای از نوآوری شهری و فرهنگی است که از دل اعتماد و همیاری یک محله متولد شده است. در این طرح کودکان در مقام شهروندانی فعال و مسئول به جامعه معرفی میشوند و فعالیت میکنند که موجب افزایش سواد و خلاقیت آنان میشود و با ایجاد فضایی برای گفتوگو، بازی و یادگیری؛ زمینه رشد فردی و جمعی را فراهم میآورد. امیدوارم کوچه شادی بتواند جایزه جهانی آسترید لیندگرن (آلما) ۲۰۲۶ در سوئد را از آن خود کند، هر چند اگر این اتفاق هم نیفتد، از ارزش کار آقای رضایی و همکارانش در کوچه شادی چیزی کم نمیشود.
از تحصیل تا شاگردی در قشم
من متولد ۱۳۵۸ در شهر اوز فارس و بزرگ شده در یک خانواده پرجمعیت با پدری کارمند و مادری خانهدارم. پدرم با تلاش، همت و سختکوشی از مقنیگری و قناتروبی، به کارمندی در شهرداری و اداره آبفا رسید.
تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در زادگاهم گذراندم. در طول تحصیل، فردی گوشهگیر و کمحرف ولی به شدت عاشق کتاب و کتابخوانی بودم. پس از تحصیلات متوسطه به دلیل ضعیف بودن خانواده پرجمعیتم، به ناچار وارد محیط بازار و شاگردی شدم.
۱۶ سال در بازار جزیره کیش مشغول بودم و از شاگردی تا مغازهداری را تجربه کردم. من دائم سرم در کتاب و کتابخوانی و اندیشیدن برای اصلاح نسل کودک و نوجوان جامعه بوده و هست. نسلی که بتواند اثری برای بهبود شرایط اجتماعی داشته باشد آن هم در دایره معنویات که جز این دایره، نسخهای برای پرورش نمیبینم.بالاخره به زادگاهم شهر اوز برگشتم و سال ۱۳۹۲ فعالیتهای اقتصادی و امرار معاش را به صورت سیار شروع کردم تا وابسته و پاگیر بازار نباشم و همزمان شروع کردم به نوشتن برای نشریات و حضور در انجمنهای مردمنهاد محیط زیستی، فرهنگی و اجتماعی اما همچنان در فکر تحولی بنیادی و نو برای جذب کودکان و نوجوانان در مسیر پرورش مسئولیتپذیری اجتماعی آنان بودم. حضورم در انجمنهای محیط زیستی و اجتماعی به عنوان فعال اجتماعی و رسیدن مطالبم به مرحله پربازدید شدن نسبت به سایر خبرنگاران در سایتهای خبری سبب شد قدمهای محکمتری برای رسیدن به آرزوهای اصلاحی بردارم زیرا به عینه در حال مشاهده ریزش حضور فعالان اجتماعی و گروههای مردمنهاد بودم و از این بابت به شدت رنج میبردم. سرخوردگی فعالان اجتماعی به دلیل عدم همکاری ارگانهای دولتی تا تخریب آنها به واسطه دید تنگ انجمنی و گروهی و نیز مشکلات اقتصادی کشور سبب شده بود شاهد کاهش چشمگیر فعالان اجتماعی مردمنهاد در جامعه باشم و این ریزشها را خطری برای آینده جامعه محلی میدانستم. سؤالهایی که بارها در خلوت خویش از خود میپرسیدم این بود که چگونه میتوان جایگزینی برای فعالان اجتماعی پرورش داد؟ چگونه میتوان با نسلهای پایه، این مسیر را شروع کرد؟ چگونه میتوان در نهاد کودک و نوجوان، حس مسئولیتپذیری اجتماعی را پرورش داد؟
جرقهای برای تولد کوچه شادی
اما کوچه شادی چگونه متولد شد؟ سال ۹۷ ازدواج کردم و همسرم شد همان کسی که پابهپای من در کل اتفاقها وفادارانه و دلگرمکننده کنارم ماند.
از شروع زندگی ما زیر سقف خانه اجارهای در محله مسکن مهر اوز چند ماهی نگذشته بود که کرونا آمد. پیش از آمدن این بیماری هم این اعتقاد را داشتم که معنویات اگر در وجود انسانها به خصوص کودکان و نوجوانان نهادینه شود نوعی واکسینه شدن در برابر معضلات اجتماعی است، با آمدنمان به مجموعه مسکن مهر، به سرعت ارتباطم با مسجد محله شکل گرفت.
با کودکان محله آشنا شدم و با امام جماعت مسجد، شیخ فخرالدین یاقوتی که جوانی با نگاه جوانگرایانه و اصلاحی بود. خصوصیات رفتاری و اجتماعی و دیدگاههای اصلاحی این بزرگوار را به دغدغهها و آرزوهای خودم نزدیک دیدم و من را چون مریدی کرد که در خدمت استادم باشم تا همدل و همگام در مسیر پرورش نسل پایه با ایدهها و طرحهای نو و ابتکاری برای کودکان و نوجوانان، آنان را به پایگاه انسانساز تمدن اسلامی یعنی مسجد وصل کنیم اما با کرونا ارتباطمان با کودکان محله کم شد.
منزل ما در طبقه دوم آپارتمانی از مجموعه مسکن مهر اوز قرار دارد که روبهروی آن ساختمانی وجود ندارد. فضایی است سنگی و خاکی که مشرف به کوه است و در این فضای سنگلاخ، همه همسایهها در حد توان خود درختی کاشتهاند که در امتداد کوچه قرار دارد، این فضا شبها تاریک بود. شب چهارشنبه سوری سال ۱۳۹۹، پیش از رفتن به مسجد از پشت پنجره مشرف به همین کوچهای که ذکر آن آمد، بچههای محله را دیدم که هر کدام در حال جمع کردن چوب و کارتن و کاغذ باطله بودند تا آتشی به نام چهارشنبه سوری روشن کنند.
دیدن این صحنه، به شدت فکرم را مشغول کرد که چگونه میتوان کاری کرد که امشب این بچهها را بدون آتش روشن کردن و آسیبهای ناشی از آن، مشغول و سرگرم کرد؟ در راه مسجد ذهنم درگیر بود تا وقتی که از مسجد بیرون آمدم. نزدیک منزل انگار یاد بازیهای وسطی کودکی و هفت سنگ افتادم. بچهها را صدا زدم و جمع کردم و پیشنهاد این بازیها را دادم.
دو تا سه ساعت بازی کردن همپای بچههای محله را حاصل استعانتی میدانم که چراغش در مسجد روشن شد. آن شب این گونه گذشت و شبهای دیگر نیز با اصرار بچهها تکرار شد، گویا تازه بچههای محله، کشف بزرگی کرده بودند که یکی پیدا شده که با حوصله برایشان بازی تدارک دیده و خود نیز بازی میکند.
این جرقه سبب شد فکر کنم در حال رسیدن به عملی کردن همه آرزوهایم برای بچهها هستم. آرزوهایی مثل پرورش کودکان، جمع کردنشان در یک محیط سالم باز، کشیدن حفاظ محافظتی در برابر معضلات اجتماعی در محلات و... و برای پرورش آنها در یک محیط شاد و پرنشاط و برای رسیدن به بلوغ مسئولیتپذیری اجتماعی و کاشتن بذر مصلحگری در وجود آنها باید دست به کار میشدم تا کمبودها در نظام آموزش و پرورش دولتی را حداقل برای چند کودک جبران کرده باشم و به آزمون و خطاهای میدانی این هدف پرورشی برسم.
چند هفته به بازی، آن هم شبها در کوچه گذشت و کمکم به تعداد بچهها افزوده شد.
دولت بچهها در کوچه شادی
کوچه شبها خالی نمیشد به حدی که بچهها از اول شب دنبال ما بودند که بساط بازیهای گروهی را پهن کنیم. اگر بتوان کودکان را هدفمند و با برنامه شرطی کنیم، معجزه میکند و ما در شروع این نیت، موفق شده بودیم که این تئوری را در یک کوچه گمنام عملیاتی کنیم. وسطی، هفتسنگ و طنابکشی از عمده بازیهای ما با بچهها بود. این روال را ادامه دادیم و به انس و محبتی بیمثال میان ما و بچهها تبدیل شد. بچههایی که در واقع نسل اول بچههای کوچه شادی بودند.
نیمه اول اردیبهشت سال ۱۴۰۰ رسید و نیاز بود از مرحله شرطی شدن بچهها به مرحله آموزش برسیم و آموزش را با شرطی شدن ادغام کنیم پس نیاز بود یک مکان آموزشی در کوچه بنا کنیم.
طرح یک سکوی سیمانی طولی و ساده را با گنجایش حدود ۲۵ نفر ریختیم. در ساخت این سکوی آموزشی، اوج همکاری و انگیزه و شادی و نشاط را از بچهها میدیدم.
بالاخره سکو آماده شد اما روزها گرم و سوزان و شبها هم تاریک و ناامن بود. چارهای نداشتیم، چون دستمان برای محوطهسازی و چراغانی خالی بود فقط غروبها در محل سکوی آموزش میگذراندیم.این شرایط چند ماهی و بدون برق گذشت تا اندوختهای جمع کردم. با هزینه شخصی و خانوادگی دوباره شروع کردیم و کل محوطه را سیمان و دکل چوبی برق نصب کردیم.
در این فاصله، به تعداد بچهها نیز مرتب افزوده میشد. هنوز اسمی برای محل فعالیت و سکوی آموزش نداشتیم و در مشورت با بچهها اسم کوچه شادی متولد شد و میز آموزش ساده ما نیز با نصب تابلو «کافه کتاب کوچه شادی» هویت پیدا کرد.
اکنون نوبت اجرای بخشی از آرزوهایم در حوزه کودکان بود با این نظر که اگر کودکان را باور کنیم و مسئولیت را به آنان بسپاریم، یقین داشته باشید که پشیمان نخواهید شد. باید به این باور برسید که با دادن مسئولیت به آنان شما در حال پرورش یک مصلح و مدیر آینده هستید. از همان ابتدای تولد کوچه شادی به دلیل اعتقادات معنوی درونیام که هیچ راه حل و راهکاری جز معنویات نمیتواند سدی در برابر حمله معضلات اجتماعی باشد، اساس کوچه شادی را به مسجد محله که در امتداد کوچه شادی قرار داشت، گره زدم تا کوچه شادی سببی برای جذب معنویات و حضور کودکان و نوجوانان در مسجد بشود. اکنون نوبت اعطای مسئولیتها به کودکان بود. غوغایی شد برای دریافت این مسئولیتها از طرف کودکان. شروطی برای اعطای مسئولیتها گذاشتیم تا با انگیزه گرفتن مسئولیتها، بچهها را به نظم، همدلی، مسئولیتپذیری، صلح و دوستی و همکاری جمعی و مشورتی وادار کند. برای هر مسئولیت یک یا دو معاون هم قرار دادیم.
انگار دولتی در حال تأسیس بودیم که وزیرانش، کودکانی نه تا ده ساله بودند. مسئولان کافه کتاب کوچه شادی با دو معاون، مسئولان آموزش اصول شهروندی، مسئولان محیط زیست، مسئولان ورزش، مسئولان گسترش فرهنگ ایرانی اسلامی، مسئول معنوی، سفیران صلح و دوستی، سفیران قرآنی، مسئول مبارزه با مواد مخدر و... چه بسیار آزمون و خطاهایی که در مسیر اعطای مسئولیتها گذراندیم تا کودکان آن را فرمایشی و نمایشی و بازی ندانند تا به یک تثبیت نسبی رسیدیم و هیچ وقت هم در را برای اعطای مسئولیتها به سایر کودکان نبستهایم تا همه کودکان به یک اندازه، انگیزهای برای مدیر شدن داشته باشند.
روزهای پربرکت برای بچهها
در کوچه شادی تمام برنامههای آموزشی زمان کوتاهی دارد و با بازی همراه است تا شوق بازی در آموزش عجین شود. کوچه شادی شهر اوز تنها مکانی در کل شهرستان اوز است که به صورت رایگان در کل هفته و حتی جمعهها برای کودکان برنامه دارد و اغلب این برنامهها توسط همان نسل اول کوچه شادی که مدیر شدهاند و اکنون ۱۰ تا ۱۴ سال دارند برگزار میشود.
برنامههای هفتگی کوچه شادی عبارتاند از شنبهها کتابخوانی گروهی کودکان، دوشنبهها آموزش اصول شهروندی و رفتارهای اجتماعی، سهشنبهها خاص کودکان مدیر است که همراه با جلسه هماندیشی حضوری بوده و ارائه پروژهای تحقیقاتی که به آنان داده میشود تا پخته شوند، چهارشنبهها آموزش فرهنگ صلح و دوستی، صبح پنجشنبهها ورزش و بازی صبحگاهی پس از نماز صبح، جمعهها کاروان پیاده نماز جمعه بچههای عضو کوچه شادی به سمت نماز جمعه (هم پسران و هم دختران) و همچنین هر روز پس از نماز ظهر و عصر در مسجد محله، خوانش گروهی کتاب به مدت ۱۵ دقیقه داریم.
در این میان، با دو همکار صدیق و یاریگر خود یعنی همسرم شمیم و خانم محبوبه توانگر، مسئول معنوی کوچه شادی که مادر دو عضو اصلی کوچه شادی یعنی تسنیم و نورا نیز هستند، واحد فرهنگ و ادب کوچه شادی را ساختیم که بعدها مادران دیگری چون بانو راحله جام برسنگ، بانو سرور رحیمی و بانو راحیل خضری را به جمع این واحد اضافه کردیم و همچنان نیز با بزرگتر شدن کوچه شادی، درِ این واحد برای افزایش حضور مادران
باز است.
اولینهایی که داریم
کوچه شادی طی چهار سال موفقیتهایی کسب کرده از جمله تنها گروه مردمنهاد رایگانی که در کل هفته برای کودکان و نوجوانان برنامه دارد زیرا اعتقاد داریم باید در محلات آنچنان فعالیتهای فرهنگی شاد زیاد باشد که جایی برای ترویج معضلات نماند. تنها گروهی در کل شهرستان اوز هستیم که کاروان پیاده نماز جمعه ویژه کودکان و نوجوانان را به طور مستمر داریم، تنها گروه فرهنگی در کل شهرستان اوز هستیم که در مسجد محله خوانش روزانه کتاب (چراغ هدایت) را اجرا میکنیم، تنها گروهی هستیم که مکانی برای ورزش صبحگاهی ویژه کودکان و نوجوانان دارد که چهار سال متوالی و مستمر برنامه را برگزار میکند آن هم نه تنها در کل شهرستان اوز بلکه در استان و شاید کشور.
تنها گروه فرهنگی هستیم که اصلاحگری را با ابتکارات نوین به کودکان و نوجوانان آموزش میدهد تا محله را از کودکان مسئولیتپذیر اشباع کرده تا مصلحگرانی برای آینده جامعه شوند. تنها گروهی هستیم که گروه اصلاح رفتاری را از میان دختران آموزشدیده کوچه شادی به نام گروه ناک (نجات کوچه) تأسیس کرده تا با ورود در میان دوستان، بچههای محله و همکلاسیهایی که درگیر روابط ناسالم شدهاند، آنان را به آگاهی برساند.
تنها گروه فرهنگی هستیم که کتابخوانی را با ورزش و بازی در طرح تأثیرگذار و ابتکاری جنبش کتابگستران طلوع شادی ادغام کردهایم یعنی شرط حضور در ورزش صبحگاهی را خوانش حداقل یک کتاب از پنجشنبه تا پنجشنبه تعیین کردهایم. به طوری که کوچه شادی را به پرخوانشترین محله کتابخوان از کل محلات شهرستان اوز تبدیل کرده است. این طرح هر هفته در یکی از محلات شهر اوز و در صبحگاهان در حال اجراست. در مرداد ۱۴۰۴ با رأی انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان ایران، افتخار نامزدی در جایزه بزرگ آسترید لیندگرن ( آلما) ۲۰۲۶ کشور سوئد را به دلیل فعالیتهای مستمر و اثرگذار کتابمحور و ترویج فرهنگ کتابخوانی کسب کرد.
در این سالها بعضیها کنارمان بودهاند که باید از آنها تشکر کنیم. قدردان فرماندار پرتلاش شهرستان اوز، دکتر فروغ هاشمی و همسرش سعید شریفی، گلی برازنده و نیز تیم دبیرخانه پایتخت کتاب اوز با مدیریت مهندس محمدرسول رفعتی و مهندس محمد شریف بازرگانی؛ مدیر و صاحب موزه مردمشناسی، سیدموسی احمدیزاده؛ رئیس فرهنگ و ارشاد اسلامی و سپاسگزار کارشناسان مستقل پایتخت کتاب ایران همچون دکتر محمود آموزگار، عبدالحکیم بهار، محسن حاجی زینالعابدینی، علیاکبر زینالعابدین، محمدرضا اسفاری و تمام هواداران صدیق کوچه شادی هستیم.
«کوچه شادی» بازتاب زبان گویای دهه نودیهاست. ما در غفلت بزرگی از غرق شدن کودکان خود در گردابهایی هستیم که نشستن و نظاره کردنش، نه تنها جایز نیست بلکه گناهی بزرگ است.




نظر شما